پرسش

میان کودکی که خجالتی است و کودکی که از حرمت و اعتمادبه نفس پائینی برخوردار است، چه تفاوتی وجود دارد؟ این پرسشی است که من و همسرم همواره دربارهٔ فرزندانمان داریم.

پاسخ

کودک خجالتی، کودکی درونگرا است که به طور معمول، این صفت بر اثر ارث از مادر و پدر و یا بی توجهی مادر و به خصوص در سنین بین ۱۴ تا ۳۶ ماهگی در او به وجود می آید، به این معنا که او نیازمند توجه داشت، اما شما به او توجه لازم از ابراز نمی کنید؛ بنابراین، او ممکن است به این نتیجه برسد که به طور ختم، بچهٔ خوبی نیست و عینی در او هست که به او توجهی نمی شود؛ از طرفی شما نیز با گفتن و تکرار اینکه ”کودک من خجالتی است“، این صفت را در او ماندگار می کنید؛

او با این این صفت، زندگی می کند و هر چه بیشتر به طرف خجالتی بودن سوق داده می شود، به یاد داشته باشید که این روشی است که این نوع کودکان، توجهی را که از سوی افراد بزرگسال و در شرایط عادی دریافت نمی کنند، با رفتارهای شرم گینانه و خجالتی به دست می آورند، اما کودکی که دارای اعتمادبه نفس پائینی است، کودکی است که خود را قبول ندارد؛ به عبارتی خود را تحقیر می کند و خوار می شمارد؛ چرا که همواره تصور می کند دیگران نیز درباره اش این گونه قضاوت می کنند.

این کودک در ضمیر ناخودآگاه خود پذیرفته است که ”من کودک بدی هستم“، ”من بی عرضه و دست وپاچلفتی هستم“، ”من زشت و بی ریخت هستم“ کودکی که دارای اعتمادبه نفس پائینی است، از این روش برخلاف کودکان خجالتی، برای جلب توجه بزرگترها استفاده نمی کند، بلکه یقین دارد که دارای صفت های خوب نیست و احساس گناه می کند. این صفت را هم مادر و پدر در او به وجود می آورند،

به طور مثال وقتی که کار ناشایستی می کند، در عوض اینکه به او بگوید: ”تو خودت خوبی، اما این کارت درست نبود“ شروع به تحقیر او کرده و از این طریق و با گفتن جمله هائی مانند بی عرضه، کودن، دست وپاچلفتی و از این قبیل، او را به جائی می رسانند که احساس گناه می کند و از این طریق، حرمت و اعتمادبه نفس او را از بین می برند.

”کوکوشانل“ ابتدا بسیار فقیر بود. او در یتیم خانه بزرگ شده بود. به تنهائی شروع به یادگیری خیاطی کرد و تبدیل به اولین زن طراح لباس در دنیا و مسبب تغییر الگو و مدل لباس زن ها از عصر ویکتوریا به بعد شد. پشتکار او در غلبه بر مشکل های زیادش، منجر به ایجاد امپراتوری او در طراحی لباس شد. امروز بعد از گذشت هشتاد سال هنوز محصولات او کیفیت بالائی دارد و شهرت خود را در جهان حفظ کرده است.

”توماس ادیسون“ قبل از اختراع برق به طور تقریبی ده هزار بار تلاش کرد تا سرانجام موفق شد. اگر او تسلیم شده بود، اکنون شما این مبحث را زیر نور چراغ نفتی می خواندید.

طرح اولیه شرکت ”فدرال اکسیرس“ بارها با شکست مواجه شد. ابتدا شرکت تلاش زیادی می کرد تا کارمندان در عوض نقد کردن چک هایشان در بانک از خدمات ”فدرال اکسیرس“ استفاده کنند. زمان بسیار زیادی طول کشید تا مردم با خدمات ”فدرال اکسیرس“ آشنا شدند، اما در نهایت امروزه مشتریان بسیار زیادی دارد.

””یلوستر استالونه“ هزار بار از شرکت های فیلم سازی جواب در شنید و قبل از اینکه شرکت تولیدکنندهٔ فیلم”راکی“ را پیدا کند، آخرین پس اندازش را که ششصد دلار بود نیز خرج کرد. اما سرانجام شرکتی را پیدا کرد که حاضر به تولید فیلم ”راکی“ شد و در نهایت، او تبدیل به هنرپیشه ای تاریخی و معروف شد.

به طور حتم: موفقیت نیازمند تعهد و چشم برنداشتن از اهداف است. بیشتر مردم وقتی فاصله بسیار کمی با موفقیت دارند، به اشتباه دست از تلاش برمی دارند و تسلیم می شوند. به تلاش ادامه دهید. مهم نیست چطور و چقدر. اگر در واقع به آنچه انجام می دهید، اعتقاد دارید؛ همه تلاش و امکانات خود را به کار ببرید و هرگز تسلیم نشوید در نهایت موفق خواهید شد.

در واقع چیزی به عنوان شکست وجود ندارد. هر عملی پیامدی دارد و ممکن است آن پیامد همیشه آنچه شما در جستجویش هستید، نباشد. اما به هر حال، پیامد است. اگر نتیجهٔ تلاش خود را بررسی تلاش خود را بررسی کنید و پیوسته آنچه را کارآئی ندارد. اصلاح کنید، در نهایت به نتیجه دلخواه خود دست می یابید.

مقاوم باشید. ”ری کراک“، مؤسس رستوران های زنجیره ای ”مک دونالد“، این مطلب را به بهترین نحو توضیح می دهد: ”هیچ چیز در دنیا نمی تواند جایگزین پشتکار شود. استعداد نخواهد توانست. چون دنیا پر است از اشخاص ناموفق با استعدادهای عالی، نبوغ هم نمی تواند زیرا نابغه های ناموفق بسیار زیاد هستند. تحصیلات نیز نخواهد توانست، زیرا دنیا پر است از تحصیلکرده های وظیفه نشناس، پشتکار، عزم، اراده و عشق است که قدرت مطلق است“.