خانه: «اگر صبح دیر از خواب بیدار شوی، منتظرت نمی مانم و از صبحانه خبری نیست، مجبوری خودت تنهایی بروی مدرسه»، «وقتی از مدرسه آمدی، زود مشق هاتو بنویس…

ساعت ۴ باید بروی کلاس زبان»، «همه بچه های هم سن و سال تو، یک نوع ساز بلدند، اما تو خیلی تنبلی»، «اگر نمره امتحاناتت کم شود، دیگر مامانت نیستم»، «چند بار گفتم، حق نداری از این غذاها بخوری» و …

 

your-life-27-01-11-stressed-child-630416373

مدرسه: «دانش آموز خوب کسی است که معدلش ۲۰ باشد»، «نمره ریاضی ات پایین تر از نمره های دیگر دوست هایت است، اگر سال آینده بخواهی در این مدرسه درس بخوانی، باید نمره ات بالاتر باشد»، «بچه ها! فردا امتحان میان ترم دارید، اگر کسی نمره اش کم شود، به والدینش اطلاع می دهیم»، «هفته ای ۳ روز بعد از ساعت مدرسه، کلاس فوق العاده داریم که هرکس در آن شرکت کند، نمره هایش بهتر می شود» و ….

 

این جمله ها، دنیای بچه های این نسل را می سازد؛ دنیایی پر از شرط و شروط و استرس و اضطراب که همه به آن گرفتار شده اند ولی علتش را نمی دانند. هر روز تلاشمان برای آینده فرزندانمان بیشتر می شود، ولی نگرانی مان جدی تر! هر روز امکانات بیشتری برای بچه هایمان فراهم می کنیم ولی باز هم نگران و مضطرب هستیم. هر روز بچه ها را سوار بر خواسته ها و بلندپروازی هایمان می کنیم و با خود می بریم. شاید بتوان گفت معضلی که این روزها خیلی جدی شده، این است که دنیایی از استرس و نگرانی ساخته ایم و کودکان را قدم به قدم با این استرس ها پیش می بریم. با دکتر نسرین امیری، فوق تخصص روان پزشکی کودک و نوجوان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی درباره دنیای پراسترسی که کودکان در آن بزرگ می شوند، گفت وگو کرده ایم.

 

مهم ترین دلیل استرس کودکان، نگرانی و استرس والدین است. علت این همه نگرانی چیست؟

والدین به خصوص مادران، شغل جدیدی پیدا کرده اند به نام «نگرانی» و زمانی که از مادر می پرسیم کار دیگری جز نگرانی برای فرزندت نداری؟ جوابی برای این پرسش ندارد. یکی از مشکلات امروز ما این است که افراد با احساس ناامنی و نگرانی خوشحال تر هستند و تصور می کنند پدر و مادر خوب، یعنی پدر و مادری که همیشه نگران فرزندانش است. حتی در برنامه های تلویزیونی مادر خوب را به گونه ای تصویر می کنند که همیشه نگران و مضطرب است. علاوه بر آن، روان پزشکانی که در رسانه ها صحبت می کنند، اطلاعات خامی را مطرح می کنند که والدین را می ترساند. مثلا در مدت زمان کوتاه یک برنامه نمی توان به طور کامل در مورد بیش فعالی صحبت کرد، بنابراین اطلاعاتی در مورد این بیماری مطرح می شود و والدین بیننده آن برنامه تصور می کنند اگر فرزندشان دچار بیش فعالی شود، دنیا به آخر می رسد. پدر و مادر مدام در این فکر هستند که مبادا فرزندشان بیمار شود، به همین دلیل مدام از این مطب به آن مطب در حرکت هستند و سلامت کودکشان را بررسی می کنند. این رفتارها همگی ناشی از همان شغل نگرانی است.

 

شاید بخشی از این نگرانی ها به جا باشد، چون نمی توان بچه ها را به حال خود رها کرد. تا چه حد نگران بودن برای کودکان مجاز است؟

استرس برای کودکان در هیچ موردی خوب نیست، به صورت فیزیولوژیک، کودکان در حد طبیعی استرس را می آموزند مانند حس گرسنگی یا حس ترس. استرس هایی که والدین به فرزندانشان منتقل می کنند، ساخته ذهن خودشان است. چرا باید تصور کنیم نگران بودن یعنی پدر و مادر خوب بودن؟ والدین باید اصول زندگی را به کودک آموزش و بعد به او فرصت دهند این اصول را در زندگی روزمره اش تجربه کند نه آنکه مدام در کنارش باشند و از او مواظبت کنند. والدینی که مدام به کودک خود ترس و استرس وارد می کنند، ناتوانی را به کودک القا می کنند و این ناتوانی باعث اضطراب و استرس دایمی برای او خواهد شد: «نرو بیرون، دزد می آید می بردت»، «اگه این غذا را بخوری، می میری»، «اگر از خواب دیر بیدار شوی، تنها می گذارمت خانه»، «اگه درس نخوانی، دوستت ندارم» این جمله ها هیچ سودی جز ناتوان و مضطرب شدن کودک ندارد.

 

بخشی از استرس هایی که به بچه ها وارد می شود، مربوط به نظام آموزشی ماست که قابلیت بچه ها را از طریق نمره می سنجد. والدین هم مدام به فرزندانشان فشار می آورند که نمره ۲۰ بگیرند. والدین چگونه می توانند این رفتار خود را تعدیل کنند؟

والدین باید بدانند استرس و اضطراب در درس خواندن هم اصلا خوب نیست. بیشتر بچه ها نمی دانند چرا باید درس بخوانند، اگر از آنها پرسیده شود مدرسه را دوست دارند یا نه؟ جواب می دهند بله. اگر بپرسند درس خواندن را دوست داری؟ باز هم جوابشان مثبت است، اما وقتی می پرسی چرا دوست داری؟ نمی دانند چه جوابی بدهند. دلیل این موضوع کاملا روشن است، بچه ها آنقدر از والدین خود شنیده اند که اگر درس نخوانی دیگر مادرت نیستم، اگر نمره ات کم شود، دیگر دوستت ندارم که دچار کلیشه شده اند و برای راضی کردن والدین خود درس می خوانند.

 

این قضیه جنبه دیگری هم دارد، در هر جامعه ، ۱ تا ۲ درصد افراد عقب مانده هستند و ۱ تا ۲ درصد نخبه. بقیه افراد معمولی هستند. زمانی که جامعه، به خصوص رسانه ها، مدام افراد نخبه را بزرگ می کنند، بقیه افراد جامعه تحقیر می شوند، درنتیجه والدین تلاششان این است که فرزندشان جزو آن نخبه ها باشد و مدام در حال استرس هستند و می خواهند کودک را به بالاترین مدارج برسانند، بدون آنکه توانایی و علایق فرزند خود را در نظر بگیرند.

 

و نتیجه اش چه می شود؟

نتیجه اش این می شود که در چنین شرایطی، والدین در حال استرس و نگرانی هستند و این نگرانی را به کودک خود منتقل می کنند. در حال حاضر معلمان مدارس همگی تحصیلات لیسانس و بالاتر دارند، بچه ها معلم خصوصی دارند، چند جور کلاس های مختلف می روند، بهترین امکانات در اختیارشان است، اما باز هم توانایی لازم را ندارند و مدام در استرس به سر می برند. حتی کادر مدرسه نیز روزانه این استرس ها را به بچه ها وارد می کنند که حتما باید نمره خوبی بگیری وگرنه معلم دوستت ندارد. در حالی که باید از ابتدا توانایی های بچه ها را بشناسیم و آنها را وادار به درس خواندن نکنیم. باید به او بفهمانیم اگر درس نمی خوانی، آدم مفیدی باش و جایگزین مناسبی برای آن پیدا کن. هرگز نباید برای دوست داشتن شرط بگذاریم، باید فرزندانمان را بی قید و شرط دوست داشته باشیم و به آنها انرژی دهیم و از آنها انرژی بگیریم. اگر دوست داریم فرزندمان زبان انگلیسی یاد بگیرد، برایش کارتونی بخریم که به زبان انگلیسی است و او را در تماشای کارتون همراهی کنیم.

 

خانواده های این نسل فرزندسالار هستند و هرچه بچه ها بخواهند، در اختیارشان قرار می گیرد و آب در دلشان تکان نمی خورد. آیا استرس والدین تاثیری در تربیت فرزندان لوس و فرزندسالار دارد؟

محافظت بیش از حد از بچه ها باعث می شود در وجود آنها اضطراب شکل بگیرد. در حقیقت این رفتارها تنها یک معنی می دهد؛ «تو ناتوانی و ما باید از تو محافظت کنیم» همین احساس ناتوانی باعث می شود کودکان با یک دنیا اضطراب و استرس وارد جامعه شوند. به بیان دیگر، فرزندسالاری عاملی است برای بالا بردن استرس بچه ها!

 

والدین چگونه می توانند استرس های خود را که بخشی از آنها به شرایط زندگی و بخشی دیگر نگرانی های بیش از حد نسبت به آینده فرزندانشان است، مدیریت کنند؟
والدین باید بدانند اصلا نیازی نیست خود را فدای فرزندشان کنند و همه خواسته ها و نیازهایشان را با آمدن بچه از یاد ببرند. درواقع در جامعه ما این دیدگاه بسیار رایج است که پدرومادر خوب، خود را فدای فرزندشان می کنند. حتی گاهی والدین به کودک خود می گویند از وقتی تو آمدی، مشکلات ما شروع شد و بدبخت شدیم! صاحب فرزند شدن، بخشی از زندگی است و نباید شغل، تحصیل و… را فدای بزرگ کردن بچه کرد. زمانی که فرزندتان ببیند که شما فرد موفقی هستید و عزت نفس دارید، شما را به عنوان الگو در نظر می گیرد، اما هنگامی که به افرادی که مدام در حال سرویس دادن به بچه و نگرانی در مورد آنها هستند، تبدیل می شوید، در جامعه به دنبال الگویی برای خود می گردد.

 

برخی والدین تصور می کنند نگرانی و استرس یعنی مدرنیته وارد زندگی شان شده، در حالی که این تصور اشتباه است. آنها باید تلاش کنند الگوی نگرانی را از خود بگیرند و استرس های روزانه شان را مدیریت کنند، مثلا اگر کودک صبح دیر از خواب بیدار می شود، ساعت شام را چند ساعت زودتر در نظر بگیریم تا زودتر بخوابد. اگر زمان کافی نداریم، نیازی نیست غذایی درست کنیم که ۴ ساعت طول می کشد تا آماده شود.

 

حرف آخر؟

اجازه بدهید توصیه های تکمیلی ام را اینطور خلاصه کنم:

کارها را بین اعضای خانواده تقسیم کنید، از این طریق استرس ها کمتر می شود و کودکان نیز در کارهای خانه مشارکت می کنند.

کارها را اولویت بندی کنید، به جای آنکه زمان طولانی با تلفن صحبت کنید و برای سایر امور ضروری خانه وقت کم بیاورید، زمان بیشتری را به خود و فرزندانتان اختصاص دهید.

این تصور که آدم های موفق یعنی «دکتر» و «مهندس»، رفتارهای ما را با استرس همراه می کند، چون فرزندانمان را وادار می کنیم در این وادی قدم بردارند، در حالی که بسیاری از افراد توانایی عملی بیشتری دارند.

سعی کنید به کودکانتان انرژی و اعتماد به نفس دهید و از آنها انرژی بگیرید. استرس ها و اضطراب هایی که در وجود خود می پرورانید و به فرزندانتان منتقل می کنید، هیچ نتیجه ای ندارند.

 

منبع : روزنامه سلامت