برچسب: قصه آموزنده
قصه کودکانه غذایم را خودم میخورم
احسان کوچولو که دیگه بزرگ شده و می تونه قاشق و چنگال را درست توی دستای کوچیکش بگیره، تصمیم گرفته…
شعر و قصه
قصه آموزنده یه تیکه پنیر واقعی
موشه، خواب بود و داشت خواب پنیر می دید و تو خواب حسابی کیف می کرد. اما ناگهان از خواب…
شعر و قصه
قصه کودکانه جیرجیرک و همسایهها
در کنار یک جوی آب محل زندگی چند حشره و دو قورباغه بود. سوسک سیاه، کرم شبتاب، کفشدوزک ،ملخ سبز…
شعر و قصه
قصه کودکانه برفک و هویج
یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود. یک روز خانم خرگوشه با پسر کوچولوی تپل مپلش برفک، رفتند مزرعه…
شعر و قصه
قصه کودکانه پنگوئن شکمو
یکی بود یکی نبود، یه پنگوئن کوچولویی بود که توی یه جزیره ی بزرگ و قشنگ زندگی می کرد. پنگوئن…
شعر و قصه
قصه کودکانه مداد نق نقو
یک مداد بود نق نقو، هر وقت مشق می نوشت می گفت: « وای چه قدر بنویسم. خسته شدم. از…
شعر و قصه
قصه علی کوچولوی بازیگوش
علی کوچولو و مامانش می خوان امروز با هم برای خرید به بازار برن. مامان علی بهش می گه: پسرم،…
شعر و قصه
قصه کودک تلاش پاندا
خرس پاندا از خواب بیدار شد و برای پیدا کردن غذا به راه افتاد. اما هنوز چیزی نرفته بود که…
شعر و قصه