برچسب: قصه جالب
قصه کودکانه جیرجیرک و همسایهها
در کنار یک جوی آب محل زندگی چند حشره و دو قورباغه بود. سوسک سیاه، کرم شبتاب، کفشدوزک ،ملخ سبز…
شعر و قصه
قصه کودکانه پرنده و كفشدوزك
یكی بود یكی نبود. در یك جنگل بزرگ و سرسبز و پردرخت همه حیوانات شاد و خندان در كنار هم…
شعر و قصه
قصه کودکانه کلاغ پیر
در یک جنگل زیبا کلاغ پیری زندگی می کرد که در زمستان به خاطر برف سنگینی که می بارید، سخت…
شعر و قصه
قصه کودکانه تمساح دهان گشاد
حیوونای جنگل دور درخت بلوط جمع شده بودن و داشتن آگهی روی درخت رو می خوندن. چه سر و صدایی…
شعر و قصه
قصه کودکانه برفک و هویج
یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود. یک روز خانم خرگوشه با پسر کوچولوی تپل مپلش برفک، رفتند مزرعه…
شعر و قصه
قصه کودک تلاش پاندا
خرس پاندا از خواب بیدار شد و برای پیدا کردن غذا به راه افتاد. اما هنوز چیزی نرفته بود که…
شعر و قصه
قصه کودکانه خاک
یک روز موشی دُم مامانش را گرفته بود و دنبالش می دوید. رسیدند به تپه ی خاکی. باد خاک ها…
شعر و قصه
قصه کودکانه بادکنک حسود
بچه ها دو تا بادکنک خریدند. یکی سفید و یکی صورتی . هر دو تا بادکنک را باد کردند و…
شعر و قصه