دسته: شعر و قصه

شعر مهد کودک، معلم

مربی ام چه خوب و مهربونه وقتی می خنده مثل گل می مونه وقتی میاد توی کلاس می شینه فکر…
شعر و ترانه

لالایی قشنگ خواب های پارچه ای

دختر خوبم، ناز و عزیزم پسر ریز و تر و تمیزم آفتاب سر اومد، مهتاب می تابه بچۀ کوچیک، آروم…
شعر و قصه

شعر کودکانه تولدت مبارک

 مبارك و مبارك تولدت مبارك اي نور چشم بابا تولدت مبارك چقدر خوب و قشنگه شب تولد تو اي روح…
شعر و ترانه

قصه اردک چطوری ساعت درست کرد؟

اردک کوچولو هر روز صبح که از خواب بیدار می شد، غذایش کنار استخر باغ حاضر بود. اما هیچ وقت…
شعر و قصه

شعر مهد کودک، آب انار

چند تا انار تو باغه صاحبشون كلاغه
شعر و ترانه

قصه کودک، تی‌شرت دی دی

یکی بود یکی نبود، یک تی شرتی بود که صاحبش یک پسر بچه به اسم دی دی بود. دی دی…
شعر و قصه

قصه نازی و جوجه اردك

بابا و مامان نازی كوچولو كارمند بودند. آنهاهر روز نازی را به مهد كودك می بردند و خودشان سر كار…
شعر و قصه

قصه جینو ،خرگوش عینکی

جینو اسم یک خرگوش کوچک و خجالتی بود. او خجالتی بود چون چشمهایش خوب نمی دید و مجبور بود همیشه…
شعر و قصه