برچسب: قصه برای بچه ها

قصه هدی کوچولو و اسباب بازی هایش

هدی کوچولو مدتی بود که رفته بود مهد کودک، اما هنوز نتونسته بود برای خودش دوستی پیدا کنه وهمیشه تنها…
شعر و قصه

داستان توپی که باد نداشت

یکی بود یکی نبود. توپی بود که باد نداشت و گوشه ی حیاط افتاده بود. پشت دیوار حیاط، یک پارک…
شعر و قصه

قصه اردک چطوری ساعت درست کرد؟

اردک کوچولو هر روز صبح که از خواب بیدار می شد، غذایش کنار استخر باغ حاضر بود. اما هیچ وقت…
شعر و قصه

قصه کودک، تی‌شرت دی دی

یکی بود یکی نبود، یک تی شرتی بود که صاحبش یک پسر بچه به اسم دی دی بود. دی دی…
شعر و قصه

قصه نازی و جوجه اردك

بابا و مامان نازی كوچولو كارمند بودند. آنهاهر روز نازی را به مهد كودك می بردند و خودشان سر كار…
شعر و قصه

قصه جینو ،خرگوش عینکی

جینو اسم یک خرگوش کوچک و خجالتی بود. او خجالتی بود چون چشمهایش خوب نمی دید و مجبور بود همیشه…
شعر و قصه

قصه خرس کوچولو و زنبورهای عسل

خرس کوچولو از خواب بیدار شد. دلش می خواست برای صبحانه یک دل سیر عسل بخورد. به طرف کندوی زنبورها…
شعر و قصه

قصه تپلی شکمو

یکی بود یکی نبود... خرس کوچولویی بود که اسمش تپلی بود آخه خیلی تپل و چاق بود خیلی هم تنبل…
شعر و قصه