برچسب: قصه شب

قصه کودکانه تیک تاک

یکی بود یکی نبود. یک ساعت کوچولویی بود که هیشه عقب می موند. اون همیشه با تمام سرعت کار می…
شعر و قصه

قصه کودکانه خاک

یک روز موشی دُم مامانش را گرفته بود و دنبالش می دوید. رسیدند به تپه ی خاکی. باد خاک ها…
شعر و قصه

قصه فقط یک جعبه

یک جعبه، وسط جاده افتاده بود. روباهی از راه رسید. روباه که همیشه گرسنه بود، جعبه را بو کرد و…
شعر و قصه

قصه چرا آقا چیپسه غش کرد؟

شب یلدا بود. سبد میوه ها پر شده بود از میوه های رنگارنگ. پرتقال های چاق و چله. سیب های…
شعر و قصه

داستان توپی که باد نداشت

یکی بود یکی نبود. توپی بود که باد نداشت و گوشه ی حیاط افتاده بود. پشت دیوار حیاط، یک پارک…
شعر و قصه

قصه اردک چطوری ساعت درست کرد؟

اردک کوچولو هر روز صبح که از خواب بیدار می شد، غذایش کنار استخر باغ حاضر بود. اما هیچ وقت…
شعر و قصه

قصه کودک، تی‌شرت دی دی

یکی بود یکی نبود، یک تی شرتی بود که صاحبش یک پسر بچه به اسم دی دی بود. دی دی…
شعر و قصه

قصه جینو ،خرگوش عینکی

جینو اسم یک خرگوش کوچک و خجالتی بود. او خجالتی بود چون چشمهایش خوب نمی دید و مجبور بود همیشه…
شعر و قصه