6

یک دانه چوب کبریت
شمع تولدم بود
مهمان من در این جشن
تنها دل خودم بود
شاید به کارهایم
یا شعر من بخندی
کیک تولدم بود
یک تکه نان قندی
یک مورچه مرا دید
یک ذره کیک هم خورد
یک ریزه کند و آن را
با خود به لانه اش برد
در راه هر که را دید
دعوت به جشن ما کرد
برگشت و چند مهمان
همراه با خود آورد
با این که دوستانش
خیلی زیاد بودند
از کیک کوچک من
خوردند و شاد بودند