17

 

یک بستنی از
کوچه خریدم
برگشتم و به
خانه رسیدم
از کاکائوهاش
خوردم ولی زود
احساس کردم
بی حال و شل بود
دیدم کمی بعد
شد نرم و وارفت
یک دفعه کج شد
جیغم هوا رفت
سُر خورد و افتاد
بر روی پایم
از بستنی ماند
چوبش برایم
ای «گرم» خیلی
لوس و بدی تو
شد بستنی آب
تا آمدی تو