1

 

خانه مان امروز
روشن می شود
می رسد داداش خوبم
از سفر
می شوم خندان
به سویش می دوم
تا که می پیچد
صدایش پشت در
خنده هایم را
تماشا می کند
با دو چشم
مهربان و آشنا
چون که می داند
برای دیدنش
روزها و لحظه ها
کردم دعا
خانه کرده
در نگاه گرم او
چون گل زیبای
نرگس در حیاط
می شوم گم
در میان رنگ و بو
توی ایوان
خوابِ خوبی می رود
چکمه هایش
خسته از راه دراز
شاید آن ها
بی صدا در خوابشان
کوه و دشت و چشمه
می بینند باز