برچسب: قصه
قصه چرا آقا چیپسه غش کرد؟
شب یلدا بود. سبد میوه ها پر شده بود از میوه های رنگارنگ. پرتقال های چاق و چله. سیب های…
شعر و قصه
قصه هدی کوچولو و اسباب بازی هایش
هدی کوچولو مدتی بود که رفته بود مهد کودک، اما هنوز نتونسته بود برای خودش دوستی پیدا کنه وهمیشه تنها…
شعر و قصه
کلید کوچولو
کلید کوچولو به همراه پدر و مادرش از جاکلیدی آویزان هستند. کلید پدر در خانه و کلید مادر در کمد…
معرفی کتاب
داستان توپی که باد نداشت
یکی بود یکی نبود. توپی بود که باد نداشت و گوشه ی حیاط افتاده بود. پشت دیوار حیاط، یک پارک…
شعر و قصه
قصه اردک چطوری ساعت درست کرد؟
اردک کوچولو هر روز صبح که از خواب بیدار می شد، غذایش کنار استخر باغ حاضر بود. اما هیچ وقت…
شعر و قصه
قصه کودک، تیشرت دی دی
یکی بود یکی نبود، یک تی شرتی بود که صاحبش یک پسر بچه به اسم دی دی بود. دی دی…
شعر و قصه
قصه نازی و جوجه اردك
بابا و مامان نازی كوچولو كارمند بودند. آنهاهر روز نازی را به مهد كودك می بردند و خودشان سر كار…
شعر و قصه
قصه جینو ،خرگوش عینکی
جینو اسم یک خرگوش کوچک و خجالتی بود. او خجالتی بود چون چشمهایش خوب نمی دید و مجبور بود همیشه…
شعر و قصه